آثار علیرضا کریم‌پور – نگارخانه هنری جم

که از آسمان مژده‌ی نصرت است
25,000,000 تومان افزودن به سبد خرید
چو عاشق می‌شدم گفتم
25,000,000 تومان افزودن به سبد خرید
قاصدک هان چه خبر آوردی وز که و وز چه خبر آوردی
7,000,000 تومان افزودن به سبد خرید
ساحل افتاده گفت‌ گر چه بسی زیستم هیچ نه معلوم شد آه که من کیستم
اطلاعات بیشتر
ای هست تو پنهان شده در هستی پنهان من
2,500,000 تومان افزودن به سبد خرید
دیدار یار غائب دانی چه ذوق دارد ابری که در بیابان بر تشنه‌ای ببارد
اطلاعات بیشتر
به صحرا شدم عشق باریده بود و زمین تر شده چنان که پای مرد به گِلزار فرو شد پای‌ من به عشق فرود آمد
اطلاعات بیشتر
در کف دست زمین گوهر ناپیدایی ست که رسولان همه از تابش آن خیره شدند پی گوهر باشید
اطلاعات بیشتر
جنگل سوخته را وعده‌ی باران بدهید
2,100,000 تومان افزودن به سبد خرید
اول دلم را صفا داد آیینه‌اَم را جلا داد آخر به باد فنا داد عشق تو خاکستر من
2,000,000 تومان افزودن به سبد خرید
چون نوشیدیم از آن جام گوارا تو نیلوفر شدی من اشک مهتاب
2,300,000 تومان افزودن به سبد خرید
کسی نیست بیا زندگی را بدزدیم آن وقت میان دو دیدار قسمت کنیم
اطلاعات بیشتر
به جان تا آسمان عشق رفتم به صورت گر در این پَستم من امشب
2,300,000 تومان افزودن به سبد خرید
منی که نام شراب از کتاب میشستم زمانه کاتب دکّان مِی فروشم کرد
اطلاعات بیشتر
میان ما جز این پیرهن نخواهد بود وگر حجاب شود تا بدامنش بدرم
اطلاعات بیشتر
جمله ی عالم فدای عشق باد …
4,500,000 تومان افزودن به سبد خرید

تماس با ما

Contact Us

که از آسمان مژده‌ی نصرت است

چو عاشق می‌شدم گفتم

قاصدک هان چه خبر آوردی وز که و وز چه خبر آوردی

ساحل افتاده گفت‌ گر چه بسی زیستم هیچ نه معلوم شد آه که من کیستم

ای هست تو پنهان شده در هستی پنهان من

دیدار یار غائب دانی چه ذوق دارد ابری که در بیابان بر تشنه‌ای ببارد

به صحرا شدم عشق باریده بود و زمین تر شده چنان که پای مرد به گِلزار فرو شد پای‌ من به عشق فرود آمد

در کف دست زمین گوهر ناپیدایی ست که رسولان همه از تابش آن خیره شدند پی گوهر باشید

جنگل سوخته را وعده‌ی باران بدهید

اول دلم را صفا داد آیینه‌اَم را جلا داد آخر به باد فنا داد عشق تو خاکستر من

چون نوشیدیم از آن جام گوارا تو نیلوفر شدی من اشک مهتاب

کسی نیست بیا زندگی را بدزدیم آن وقت میان دو دیدار قسمت کنیم

به جان تا آسمان عشق رفتم به صورت گر در این پَستم من امشب

منی که نام شراب از کتاب میشستم زمانه کاتب دکّان مِی فروشم کرد

میان ما جز این پیرهن نخواهد بود وگر حجاب شود تا بدامنش بدرم

جمله ی عالم فدای عشق باد …

تماس با ما

Contact Us